کد خبر:262070
پ
bd99ae2a045649f
🌷 «یادی که دردلهاهرگزنمی میرد یادشهیدان است» 🌷

جمعه های «شهدایی» احرار/ وصیت شهیدسجاد زبرجدی سهراب: نگذارید شیطان باعث جدایی ما بشود

مدافع حرم شهید سجاد زبرجدی: از من راضی باشید. همه شما را به جان حضرت زهرا(س) قسم می دهم که من را فراموش نکنید و یادم کنید من هم حتما شما را یاد می کنم. نگذارید شیطان باعث جدایی ما بشود.

گروه ایثارو مقاومت پایگاه خبری تحلیلی احرارگیل؛هرجمعه باشما با شهدائیم،/جمعه های «شهدایی» احرار/ وصیت شهیدسجاد زبرجدی سهراب: نگذارید شیطان باعث جدایی ما بشود

 

 

🌹شهیدان را نیازی به گفتن و نوشتن نیست ، آنان نانوشته دیدنیو خواندنی هستن.

می‌خواهیم هر جمعه کار را با تبرک و مدد از این عارفان عاشق آغاز کنیم و با نامی و یادی از این ستاره‌ها شب کنیم ؛باشد که ادای دینی بر آن همه رشادت، شهامت، مجاهدت و …ان شاءلله.

 

شهیدسجاد زبرجدی سهراب
نام پدر: محمد
تاریخ تولد: ۱۳۷۰/۱۱/۱۹
تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۰۷/۰۷
طول مدت حیات: ۲۵ سال
محل تولد: ایران – تهران – تهران
محل شهادت: حلب-سوریه
مزار شهید: بهشت زهرا(س)-قطعه۵۰-ردیف۱۱۷-شماره۱۴-تهران

زندگینامه

سجاد در نوزدهم بهمن ماه سال ۱۳۷۰ در محله ی خانی آبادنو تهران، دیده به جهان گشود. نام پدرش محمد بود.
بعد از اتمام سربازی، وارد سپاه شد. او بسیار علاقه مند به برنامه های بسیج و مسجد بود.
در تاریخ بیستم شهریور ۱۳۹۵ برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) برای دومین بار به سوریه اعزام شد و نهایتا بعد از گذشت ۱۸ روز، در روز چهارشنبه هفتم مهر ماه سال ۱۳۹۵ به درجه ی رفیع شهادت نایل آمد و روح بلندش در جوار حق آرام گرفت.
مزار پاکش در بهشت زهرا(س) تهران قرار دارد.

ارادت به شهدا

سجاد ارادت عجیبی به شهدا داشت. دایی‌های‌مان مرتضی و داود کمانی از شهدای دفاع مقدس هستند. سجاد عاشق شهادت بود. از همان بچگی از لحاظ چهره هم خیلی شبیه دایی داود بود. وقتی بستگان او را شهید داود صدا می‌کردند انگار که قند در دلش آب می‌شد. سجاد ارادت خاصی به یکی از شهدای آرمیده در بهشت زهرای تهران داشت و همراه من و دوستانش به این شهید بزرگوار سر می‌زد. برادرم علاقه عجیبی به شهید حمیدرضا باقری داشت که در قطعه ۲۴ ردیف ۲۵ شماره ۲۸ به خاک سپرده شده است. هفت سالی می‌شد که این ارتباط بین سجاد و شهید باقری وجود داشت. من و دوستانش نمی‌دانیم چرا سجاد این شهید را انتخاب کرده بود! اما به گفته خود سجاد همه حوائج و خواسته‌هایش را از برکت وجود شهید باقری گرفته بود. به نظر من آمین‌گوی دعای شهادت سجاد شهید حمیدرضا باقری بود شهید باقری در سال ۱۳۵۹ به شهادت رسیده است.

 همیشه هستم
اولین بار که سجاد به سوریه رفت اواخر خرداد ماه سال ۱۳۹۵ بود. پنج، شش روز از ماه رمضان گذشته بود که سجاد برای اولین بار به سوریه رفت. با توجه به شرایط مادر و تنهایی من و خواهرم حرفی از مکان مأموریت و راهی شدنش به عنوان مدافع حرم به میان نیاورد چراکه ما خیلی به او وابسته بودیم.
مرتبه اول به من گفت که عازم کردستان است. بعد از بازگشت از مأموریت، به من گفت داداشی حقیقتش این است که من به سوریه رفته بودم. خیلی از دستش ناراحت شدم و گفتم تو چرا به من نگفتی؟ گفت به خاطر اینکه ناراحت و نگران نشوی نگفتم و بعد هم دلیل ندارد که فکر کنید هر کسی می‌رود سوریه شهید می‌شود. گفتم من می‌دانم هر کسی به سوریه برود، حتماً نباید شهید شود، اما من ازدواج کردم و تو تنها کسی هستی که تکیه‌گاه مادر و خواهرمان هستی و باید مراقب آنها باشی. سجاد در جواب می‌خندید و می‌گفت خیالت راحت من همیشه هستم. الان که به این جمله سجاد فکر می‌کنم می‌بینم بله همیشه هست. سجاد با شهادتش جاودانه شد.

ماموریت داوطلبانه
بعد از مأموریت اولش ۲۵ روز به مرخصی آمد که اواخر مرخصی به من گفت دارم برای مأموریتی به اصفهان می‌روم و هشت ماهی آنجا هستم. با خودم گفتم اینطوری سجاد تا هشت ماه دور و بر ما ماندگار است و به سوریه نمی‌رود اما دو روز قبل از اینکه به اصفهان برود. مأموریت پیش می‌آید و سجاد مجدداً داوطلبانه راهی سوریه می‌شود.
۲۰ شهریور ۹۵ بود. من رفتم به مادر و خواهرم سر بزنم که از زبان خواهرم شنیدم سجاد به سوریه رفته است. باز هم به من نگفته بود و از دستش خیلی ناراحت بودم که چرا حقیقت را به من نگفته و راهی شده است. با خودم عهد کردم بعد از بازگشت کتک مفصلی به سجاد بزنم. چهار، پنج روز بعد از رسیدنش به حلب سوریه اول مهر ماه بود که به من زنگ زد. خیلی ناراحت بودم. گفتم من که با رفتنت مخالفتی نداشتم اما چرا به من نگفتی؟ گفت داداشی من دروغ نگفتم، قرار بود بروم اصفهان که مأموریت داوطلبانه خورد و به سوریه رفتم. روز پرواز هم تو سرکار بودی و من نمی‌توانستم به شما اطلاع بدهم. من گفتم سجاد ما که یک خواهر و یک مادر بیشتر نداریم مراقب خودت باش. خندید و گفت چشم. بعد از آن هم یک بار دیگر با هم تماس داشتیم و گفت خبری نیست و آتش‌بس است و هیچ اتفاقی نمی‌افتد. گفتم فقط زود برگرد. خندید و گفت حتماً زود برمی‌گردم. بعد من را دلداری داد و آرام شدم و خداحافظی کرد.

راوی: برادر شهید

 

کتک مفصل
قبل از تشییع پیکرش از حال رفته بودم و در بیمارستان خواب سجاد را دیدم. سجاد به طرف من آمد و گفت آمدم از تو خداحافظی کنم. گفتم کجا؟ گفت باید بروم. گفتم تو قول دادی زود برگردی زود هم برگشتی، اما نباید بروی دیگر. تو مادر داری، خواهر داری، من هم می‌خواهم به تو تکیه کنم. گفت دیگر نمی‌توانم بمانم، باید بروم. هر کاری کردم نگهش دارم نتوانستم و او رفت. روز تشییع پیکرش سر مزار وقتی روی سجاد را برداشتم تا آن کتکی که قولش را داده بودم بزنم، دیدم جایی برای زدنش نیست. ترکش خمپاره نیمی از صورتش را برده بود.

راوی: برادرشهید

 

شهادت

سجاد جانشین یکی از گروهان‌های فاطمیون بود. شب قبل شهادت سجاد، دشمن تک کرده بود و در حین درگیری نیروهای اسلام با تکفیری‌ها، شهید الوانی با اصابت تیر مستقیم دشمن به شهادت می‌رسد. عملیات تا فردا ساعت ۷صبح ادامه پیدا کرده بود. سجاد و تعدادی از بچه‌ها در عملیات عقب راندن دشمن شرکت داشتند تا خط تثبیت شد. بعد از اینکه منطقه به دست بچه‌های خودمان افتاد، ساعت ۱۲و نیم ظهر بود که سجاد همراه با تعدادی از نیرو‌های تازه‌نفس برای تقویت قوا به بالای خاکریز می‌رود و در حین دیدبانی با اصابت خمپاره به خاکریز ترکشی از میان بشکه‌هایی که در روی خاکریز قرار داشت به صورت و سمت چپ سر سجاد اصابت می‌کند که همین امر باعث آسمانی شدن سجاد می‌شود.

 

شب اول قبر

سجاد دوست صمیمی من بود. از ۱۰ سالگی تا روز شهادت همراه و دوست هم بودیم. ما با هم بچه محل، هم‌پایگاهی، هم‌مسجدی، هم‌هیئتی و هم‌مدرسه‌ای بودیم. سجاد به عنوان بسیجی نمونه پایگاه مقاومت کمیل، تکاور نیروی ویژه تیپ صابرین هم بود. من طبق قرار با سجاد بعد از شهادتش سه شب بر سر مزارش ماندم.
قرار این همراهی هم از روزهای دبیرستان و قول و قراری آغاز شد که به هم دادیم. من و سجاد در دوران دبیرستان سه‌شنبه‌ها یا پنج‌شنبه‌ها به قم و جمکران می‌رفتیم. در یکی از این سفرها صحبت از مرگ و شب اول قبر پیش آمد و اینکه چه مراحلی دارد و چقدر سخت است. سجاد به من گفت قول بده اگر من از دنیا رفتم تو سه شب تا صبح سر قبرم بیایی و تنهایم نگذاری. من هم گفتم که اگر من زودتر از تو مردم تو باید بیایی. آقاسجاد قبول کرد و با هم قول و قرار گذاشتیم. در سال‌های گذشته چند بار صحبت این قول شد. این اواخر باز هم قول‌مان را یادآور شد. گفتم حاجی بی‌خیال سه شب زیاد است، چیزی نگفت ولی معلوم بود ناراحت شده است. تا اینکه خبر شهادتش را شنیدم. سه شب تا صبح رفتم سر مزارش. قرآن و دعا و فاتحه خواندم.«سردارغریب» لقبی بود که به سجاد داده ایم. چون خیلی مظلوم بود. صبح بعد از آن سه شب موقع رفتن به سجاد گفتم من به قولی که به تو دادم وفا کردم. الان دلم می سوزد که چه کسی را از دست داده ام.

راوی: مجتبی قاسمی

شهید سجاد زبرجدی در وصیت‌نامه‌ای که از خود به یادگار گذاشته، نوشته است:
سلام علیکم و رحمه الله
خداوند منان، تمام مخلوقات خود را در اختیار اشرف مخلوقات قرار داد تا اشرف مخلوقات حق را از باطل تشخیص دهد و سپس حق را انتخاب نموده و دائم به یاد و رضای خداوند مشغول باشد تا از حق منحرف نشود. اگر این بنده اشتباه کند تمام محیط اطراف به او تذکر می دهند، اگر گوش و چشم او نمرده باشد اثبات این جمله بسیار ساده است! شما چهل روز دایم الوضو باشید خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد.
نمازهای واجب خود را دقیق و اول وقت بخوانید، خواهید دید که چگونه درهای خداوند در مقابل شما باز خواهد شد.
سوره واقعه را هر شب یک مرتبه بخوانید، خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند.
انسان اگر می خواهد به جایی برسد، با نماز شب می رسد.
برادران و خواهران من، اگر ما در راه امام زمان(عج) نباشیم بهتر است هلاک شویم و اگر در راه امام زمانمان استوار بمانیم بهتر است آرزوی شهادت کنیم، زیرا شهادت زندگی ابدی است.
برادران و خواهران من، امام زمان(عج) غریب است. نباید آقا را فراموش کنیم، زیرا آقا هیچ وقت ما را فراموش نمی کند و مدام در رحمت دعای خیرش هستیم. از شما بزرگواران خواهشی دارم، بعد از نمازهای یومیه دعای فرج فراموش نشود و تا قرایت نکردید از جای خود بلند نشوید زیرا امام منتظر دعای خیر شما است.
هر گناه ما، مانند سیلی است برای حجت ابن الحسن (ارواحنا فداه)
سه چیز را هر روز تلاوت کنید
۱- زیارت عاشورا
۲- نافله
۳- زیارت جامعه کبیره
اگر درد و دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم، به لطف خداوند حاضر هستم.
من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شهید شود. خداوند سریع الاجابه است، پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید.
همه ما همدیگر را در آخرت زیارت می کنیم. یکی با روی ماه و یکی با روی سیاه، انشالله همه با روی ماه باشیم.
و سلام را به امام زمان(عج) بفرستید تا رستگار شوید.
خواندن فاتحه و یاد شما بسیار موثر است برای من، پس فراموش نکنید و از من راضی باشید. همه شما را به جان حضرت زهرا(س) قسم می دهم که من را فراموش نکنید و یادم کنید من هم حتما شما را یاد می کنم. نگذارید شیطان باعث جدایی ما بشود.
السلام علیکم
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.