گروه ایثارو مقاومت پایگاه خبری تحلیلی احرارگیل؛هرجمعه باشما با شهدائیم،/جمعه های «شهدایی» احرار/ وصیت شهید منصور موسوی گیلانی،شفت: خدایا! ما را پیروز گردان تا بتوانیم انتقام خون برادران را گرفته باشیم
شهیدان را نیازی به گفتن و نوشتن نیست ، آنان نانوشته دیدنیو خواندنی هستن.
میخواهیم هر جمعه کار را با تبرک و مدد از این عارفان عاشق آغاز کنیم و با نامی و یادی از این ستارهها شب کنیم ؛باشد که ادای دینی بر آن همه رشادت، شهامت، مجاهدت و …ان شاءلله.
شهید منصور موسوی در سال ۱۳۴۲ در روستای چوبر از توابع شهرستان شفت بدنیا آمد. زمانیکه به سن هفت سالگی رسید و پا به مدرسه گذاشت مشکلاتی را پیش رو داشت بدلیل سن کمش مشکلات خانواده را زیاد نمی فهمید تا وقتیکه به سن ۱۲ سالگی یعنی به سن نوجوانی رسید با مشکلات دست و پنجه نرم کرد.
برای کار کردن به تهران رفت تا خرج خود را بتواند در بیاورد. چون احساس مسئولیت می کرد برادران و تمام اعضاء خانواده را می خواست به مشهد ببرد.
شهید در موقع عزاداری آقا امام حسین از عزاداران امام حسین(ع) بودند. زمانیکه به خدمت مقدس سربازی فراخوان شد و گذراندن چند ماه آموزشی به یکی از مناطق جنگی اعزام شد و در سال ۱۳۶۲ خبر شهادت را به خانواده آوردند.
قسمتی از وصیتنامه شهید منصور موسوی؛
آری بر اثر زمان بود که تصمیم گرفتم که این همه خونهای به ناحق ریخته برادران به جبهه بشتابم و به یاری خدا بتوانیم صدامیان و طرفداران آنرا به خاک و خون بکشیم.
به یاری خدا به جبهه رفتم بعد از چند ماهی نگذشته بود که خبری دیگر آن به اسارت در آمدن پسردایی ام به دست صدامیان زمان که این خبر را شنیدم بی نهایت ناراحت شدم چاره ای جز صبر نداشتم به خودم دلداری می دادم تا بتوانم با روحیه ای خوب بجنگم تا بتوانم خدمت کوچکی به میهن عزیزم کرده باشم.
آری برادر زمانی که هواپیماهای عراقی بر بالای سرمان به پرواز در می آمدند با خدا راز و نیاز می کردم که خدا تو ما را پیروز گردان تا بتوانیم انتقام خون برادران را گرفته باشیم و ان برادرانی که به دست اسارت هستند آزاد سازیم
آری برادر اگر تمامی درد ودلم را بر کاغذ بیاورم کم است نه قلم یارای آنرا دارد نه کاغذ توان آنرا پس درد دلم را بر روی کاغذ می آورم که شاید این دلم آرام گیرد.