به گزارش پایگاه خبری تحلیلی احرارگیل،آنچه در این گزارش میخوانید روایتی است از قول محافظان شهید حاج قاسم سلیمانی درباره پروازی که حاج قاسم در آن بود و به سمت سوریه میرفت اما در میانه راه هواپیما توسط آمریکاییها در عراق نشسته شد.
حاجی پرسید مگر در هواپیما چیزی داریم؟
فردی که مسئول بود گفت نه چیزی در پرواز نداریم.
حاجی هم گفت پس بنشینید مشکلی نداریم!
آن فرد مسئول گفت مشکل شما هستید حاجی! میخواهید دور بزنیم و به ایران برگردیم؟
حاجی گفت نه وقتی چیزی نداریم مشکلی نیست، بنشینید.
در این شرایط همه نگران حاجی بودیم و گفتیم شاید خبر دارند که حاجی در پرواز است و ممکن است اتفاقی بیافتد و چند نفر از مسئولین هم در هواپیما بودند و گفتند حاجی برگردیم، خلبان هم گفت مشکلی نیست میگوییم امکان نشستن نیست و برمیگردیم ایران.
اما حاجی بازهم قبول نکرد و گفت پرواز بنشیند.
همه ما دغدغه داشتیم اما حاجی مصمم گفت نه، بنشینید.
در اینجا و در لحظهای حاجی تدبیری کرد و آن استفاده از پوشش بود، عقب تر از حاجی یک مهندس پرواز با لباس پرواز نشسته بود که حاجی به او گفت لباس اضافه داری؟ و آن فرد هم گفت بله و یک لباس سفید پرواز به حاجی داد و حاجی به کابین رفت و لباسش را عوض کرد و یهو دیدیم حاج قاسم با لباس سفید پرواز آمد و نشست.
رواز نشست و ماشین آمریکایی آمد تا بار هواپیما را چک کند در همین لحظات قبل از اینکه مهندس پرواز برای باز کردن بارها به پایین برود ناگهان دیدیم حاج قاسم دم در هواپیما روی پلهها با لباس مهندس پرواز ایستاده و کارت کادر پرواز هم برعکس انداخته که مثلا هواسش نیست.
خلاصه سرباز آمریکایی به همراه چند مامور آمد بالا و نگاهی به مسافران کرد و حاجی هم مثل مهندس پرواز دم در ایستاده و مثلا کار خودش را میکند و دائم نگاه می کرد ببیند آنها چکار میکنند، در حالیکه تیم حفاظت همراه حاجی روی صندلی نشسته بودند.
حاجی به قدری عادی سازی کرده بود که بعد از اینکه سرباز آمریکایی از هواپیما خارج شد و حاجی هم روی پلهها ایستاده بود، یک گودبای هم به سرباز آمریکایی گفت و در را بست.
آرامش و اطمینان خاطری که حاج قاسم داشت باعث شد از این مرحله عبور کنیم و حاجی ذرهای تردید یا نگرانی نداشت.
حاج قاسم برگشت دوباره گفت علی اگر بخواهد مشکل هوایی برای من پیش بیاید و ما را بخواهند به تل آویو ببرند یا در هر کشور دیگری بنشانند، من تسلیم نمیشوم و تا آخرین فشنگ میجنگم.