گروه ایثارو مقاومت پایگاه خبری تحلیلی احرارگیل: هرجمعه باشما باشهدائیم؛ جمعه های«شهدایی»احرار/ شهید ذکریا رحیم زاده رودسر: همسرم! دخترم را به مدرسه بفرست تا با قلم خود با ظالمان به نبرد بپردازد
سردارشهید ذکریا رحیم زاده در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۶۵ وصیتنامه خود را نوشت که در فرازهایی از آن آمده است:
ای مردم حزباللهی و امت شهیدپرور اگر دوست دارید آبرومندانه زندگی کنید، اگر میخواهید با عشق به خدا و ائمه اطهار زندگی کنید، اگر دوست دارید با مردانگی زندگی کنید پشتیبان انقلاب اسلامی به رهبری امام عزیز باشید و متوجه باشیم که اصل ولایتفقیه را فراموش نکنیم. ای انسانها! به خود آیید که هر حیوانی و هر انسانی دارای تولد و مرگ است و هیچ موجودی نیست که متولد شود ولی مرگش نیاید، ولی یک تولد است که مرگ ندارد و آنهم تولد شخصیت انسان است و آنهم شهید است که با شهادت خود تازه تولد یافته است. من نمیخواستم وصیتنامه بنویسم چون پیام شهید علی پور و پیام شهید برزگر و وصیتنامههای شهیدان دیگر را که خواندید چه کردید؟ ای امت حزبالله! وصیت همه شهدا وحدت بود پس وحدت خود را حفظ کنید، دست در دست هم دهید و علیه حکام شرق و غرب بپا خیزید تا دل خانوادههای شهدا را شاد کنید. ای برادران و خواهران! شهید برای احیای دین و قرآن رفته و خون داده است نه برای پست و مقام و نه برای مالی دنیوی و نه برای زمین.
ای عزیزانم! پر کردن سنگر مسجد همانند پر کردن جبهه است پس صف نماز جماعت را خالی نکنید.
این جنگ، جنگ بین اسلام و کفر، بین حق و باطلی است و بین روشنایی و تاریکی است. این جنگ برای ما یک نعمت بود برای خالص شدن و عاشق شدن ما به خدا. این حقیر نیز به جبهه رفتم و به ندای رهبرم خمینی، حسین زمان لبیک گفتم. امیدوارم مرا جزو سربازان خود بپذیرد.
ای برادرانم نگذارید اسلحهام در گوشهای بیفتد پس آن را بردارید و به مبارزه ادامه دهید تا پیروز شوید که انشاء الله پیروزی نزدیک است.
ای مادرم از فاطمه آموز اخلاص عمل. فاطمه را زدند؛ فاطمهای که دختر پیغمبر (ص) بود صورتش را سیلی زدند و کبود کردند، فرزند ششماههاش محسن را کشتند و سرش را به دیوار کوبیدند. فاطمهای که همسرش علی (ع) بود، فاطمهای که مادر زینب بود، فاطمهای که مادر حسن و حسین بود، فاطمهای که ۱۸ ساله بود، او را به شهادت رساندند اما او صابر بود. مادر! چه کسی را بالاتر از فاطمه برائت نشان دهم. مادرم! شما بر سر گهوارهام تا صبح بیدار ماندی امیدوارم و از خدا میخواهم که تو را همنشین فاطمه کند.
مادرم! همسرم را مانند پسرت که دوست داشتی، دوست بدار و با او خوب مدارا کن. دخترم مائده را بهعنوان یادگاری از من قبول کن و او را همانند زینب تربیت کن. مادرم! مرا ببخشی که گاهی اوقات مزاحمت برای تو فراهم میکردم.
ای پدرم! من خجالت میکشم که با تو صحبت کنم چون با دستان پینهبستهات مرا بزرگ کردی و تربیت اسلامی کردی و مرا با مسائل اسلامی و قرآن و نماز آشنا نمود.
پروردگارا گناهان پدر و مادرم را ببخش و آن آزارهایی را که از دستم کشیدهاند و رنجهایی که در بزرگ کردنم دیدهاند را بهحساب کفارهٔ گناهان و لغزشهایشان قرار بده؛ اما همسرم! یک یادگاری به دستتو سپردهام پس امانتدار خوبی باش تا ادامهدهنده راهم باشد. همسرم تو در مشکلات زندگی صابر بودی و در مقابل مشکلات مرا نصیحت میکردی که صبر کنم و حالا تو باید صبر کنی. همسرم! تقوا را پیشه خود کن و به دخترم حجاب، قرآن و نماز بیاموز و وقتی بزرگ شد به او بگو که پدرت اگر خدا قبول کند برای اسلام شهید شد. بگو که پدرت با چشمان باز، گوش شنوا و دستباز رفت. بگو که پدرت را ظالمان جور کشتند. به دخترم بگو که پدرت را یزیدان کشتند.
همسرم! دخترم را به مدرسه بفرست تا با قلم خود با ظالمان به نبرد بپردازد و بهجای من بر سرش دست نوازش بکش و مبادا به او توهین کنی و او را همانند زینب به جامعه تحویل بده. همسرم! اگر کملطفی در قبال تو انجام دادهام مرا ببخشی و از من راضی باش.
خواهرانم! حجاب خودتان را حفظ کنید و برایم گریه نکنید، گریه برای امام حسین (ع) کنید. اگر برایم گریه میکنید به یاد اصحاب حسین باشید. اگر برایم گریه میکنید برای علی، برای فاطمه باشد چون برای ائمه گریه کردن ثواب دارد.
ذکریا در ۱۷ بهمن ۱۳۶۵ به جبهه اعزام شد و جانشینی فرماندهی گردان امام حسین (ع) از لشکر قدس را به عهده گرفت. در این زمان در رشته طرح عملیات دانشگاه امام حسین (ع) پذیرفتهشده بود اما به دلیل حضور در جبهه موفق به ادامه تحصیلی نشد.