کد خبر:122381
پ
download

برگی از خاطرات ۷۰۰ متر فاصله تا مرصاد

نبرد بامنافقین در مرصاد با همه سختی ها و صحنه های تلخ و شیرینش ادامه داشت بر حسب ضرورتی که پیش آمده بود در یکی از رفتنام به قرارگاه تاکتیکی که فقط ۷۰۰ متر با صحنه نبرد فاصله داشت در معرض بمب باران هوایی هواپیماهای عراقی که به حمایت از منافقین آمده بودند قرار گرفتم

به گزارش  پایگاه خبری تحلیلی احرارگیل، حاج محمد رضا(صادق) مقدادی که از جانبازان سر افراز دوران طلایی دفاع مقدس و از خانواده معظم شاهد است در سالروز عملیات مرصاد از خاطرات و مخاطرات حضورش در دفع کید منافقین از پهن دشت ایران اسلامی در گروه تلگرامی «خاکریزی ها» نوشت که با هم مرور می کنیم:

چند روزی از قبول قطعنامه ۵۹۸ نمی گذشت. رزمنده ها بهم ریخته و در ماجرای قبول قطعنامه همه دمق بودند و غم تو دل تمامی بر و بچه های جنگ موج می زد. اگه از بچه های جنگ سوال کنید خاطرات تلخ تان تو جنگ چیا بودند؟ قطعا همه حداقل به سه حادثه ۱- از دست دادن خرمشهر ۲- از دست دادن فاو ۳- قبول قطعنامه اشاره می کنند . به عبارتی در سر کشیدن جام زهر با حضرت امام راحل(ره) هم پیاله بودند و جملگی طعم کشنده جام زهر را در جان خود احساس می کردند. در این میان بود که رژیم بعثی صهیونیستی عراق که از سال قبلش قطعنامه را پذیرفته بود به تصور اینکه پذیرش قطعنامه توسط ایران به دلیل ضعف و ناتوانی نظامی است؛ دست به تعرضات سراسری زد.

 از جمله اهرم هایی که رژیم منحوس عراق به آن تمسک جست، تحریک ، تجهیز و اعزام سازمان منافقین به جبهه های غرب جهت نابودی و براندازی نظام جمهوری اسلامی بوده است.

البته تحلیل احساسی و برآورد نادرست منافقین از شرایط داخل کشور مزید بر علت بوده است.

من در مرداد سال ۱۳۶۷ شاغل در لشگر۶ویژه پاسداران بودم. و اندک مسئولیتی در اطلاعات عملیات آن یگان داشتم. شرایط جبهه هم خیلی سخت وجدی شده بود. ارتش عراق عملیات های آفندی و تک های محدود خود را در تمامی پنج استان مرزی با عراق به اجرا در می آورد. البته در خیلی جاها گوشمالی خورد ولی موفقیت هایی هم بدست آورده بود.

من باتفاق دو تیم اطلاعاتی و سه گردان پیاده آن لشگر با پشتیبانی های نزدیکش جهت ترمیم رخنه ها و آسیب ها به گیلان غرب و سپس صالح آباد مهران رفته بودیم.

 amaliat-mersad

عصر روز ۰۳ مرداد ۱۳۶۷ از سوی حاج صادق محصولی فرمانده محبوب لشگر پیامی به ما رسید که سریع باتفاق گردان ها به سوی باختران(کرمانشاه) حرکت نماییم. البته به خاطر اختلالات رادیویی و ملاحظات امنیتی بیش از این از طریق بی سیم جزئیات به ما نرسید.

حسب الامر فرمانده عزیز لشگر سوی کرمانشاه حرکت کردیم. حوالی ساعت ۰۳ بامداد به نزدیکی های اسلام آباد که رسیدیم شرایط را غیر عادی دیدیم. (البته با همه نیروهای ابواب جمعی از سه راه ایوان – گیلان غرب – اسلام آباد عبور کرده از محور قلاجه هم رد شده بودیم و به حدود سه چهار کیلومتری اسلام آباد رسیده بودیم.)

ستون دا متوقف کردیم و ما برای بدست آوردن اطلاعات و سرو گوش آب دادن پیاده سمت شهر راه افتادیم. در حاشیه جاده برخی نیروهای عشایر بومی و بچه های بسیجی بودند که خبرهای خوبی نداشتند. خلاصه وقتی به تپه های مشرف به اسلام آباد که اون موقع حدود یک کیلومتر با شهر فاصله داشت رسیدیم، نمای یک شهر اشغال شده ای که بعضی ساختماناش در حال سوختن، صدای تیر اندازی های شدید و پراکنده، انفجارهای پیاپی و …. ما را مبهوت کرد. یعنی اشغال اسلام آباد توسط عراق یعنی قطع ارتباط جبهه شمال غرب با جنوب !!!

بعد از اینکه نماز صبح را خواندیم کاشف به عمل آمد که اشغال گران شهر  منافقین هستند. خدایی در اون شرایط جبهه چنان خشمی از منافقین سراسر وجود بچه ها را گرفت که همه می خواستند بی درنگ سمتشان یورش ببرند. اما با طلوع آفتاب و ایجاد یک قرارگاه تاکتیکی در همان محور به فرماندهی شهید بزرگوار سردار شوشتری یگان ها سازماندهی شدند و بخشی از گردان های لشگر ۶ که در بالا اشاره نمودم به همراه تعدادی از گردان های تیپ انصار الحسین(ص) همدان ، امیرالمومنین(ع) ایلام ، نبی اکرم(ص) کرمانشاه و … عملیات آن محور دا از ساعت ۱۱ صبح۰۴ مرداد در دو محور شروع کردیم.

محور سمت راست سمت به منظور کنترل و تامین جاده اسلام آباد پلدختر سمت فرودگاه حرکت کرد و ما نیز جهت قطع تنها راه ارتباطی منافقین به عقب (عراق) از سمت چپ سوی جاده اسلام آباد کرند غرب -سرپل ذهاب حرکت کردیم. با نزدیک شدن به مبادی خروجی شهر درگیری شدید با منافقین از این جناح  آغاز شد . منافقین که نقاط سوق الجیشی و مرتفع مثل ارتفاع مشرف به جاده و ساختمان بزرگ سیلو و ساختمان های مرتفع را در اختیار داشته و شدیدا مقاومت می کردند در مقابل عزم راسخ و خشم انقلابی رزمندگان وفادار به حضرت روح الله(س) کم می آوردند. البته لازم له ذکره منافقین جهت تضعیف روحیه و جنگ روانی در صورت دست یابی به رزمنده یا حتی نیروهای بومی منطقه چنان مثله شان می کردند که اولین اقدام ما مخفی کردن اجساد آن شهدای عزیز از منظر سایر رزمنده ها بود.

چون جاده فوق شاهرگ حیاتی منافقینی که در محور کوزران(چهار زبر)- پلدختر- قلاجه – کپ کرده بودند و در محاصره کامل قرار گرفته بودند تمام تلاششان را برای باز پس گیری این راه بسیار به ما فشار می آوردند و بعضا موفق به باز پس گیری جاده از تسلط ما می شدند. چون گره هایی مثل نیاز به مهمات، نیاز به آتش پشتیبانی، نیاز به نیروی کمکی و … در خط درگیری داشتیم من یکی دو بار به قرارگاه تاکتیکی محضر شهید شوشتری رفتم و با استماع گزارش و تدابیر ایشان رفع مشگل می شد.

b9dtgo5jw6bif9uouj4

 

نبرد بامنافقین در مرصاد با همه سختی ها و صحنه های تلخ و شیرینش ادامه داشت و من مرتب از این صحنه به ان صحنه و از این موضع به اون موضع تغییر مکان می دادم. بر حسب ضرورتی که پیش آمده بود در یکی از رفتنام به قرارگاه تاکتیکی که فقط ۷۰۰ متر با صحنه نبرد فاصله داشت در معرض بمب باران هوایی هواپیماهای عراقی که به حمایت از منافقین آمده بودند قرار گرفتم و برای چهارمین بار در دوران دفاع مقدس شدیدا از نواحی فک تحتانی، بازوی راست، ستون فقرات و ساق پای چپ مجروح شده و از ادامه عملیات که به انهدام کامل منافقین و شکست سنگین شان منجر شده بود جا ماندم .

یاد همه شهیدان والامقام دوران دفاع مقدس، مدافعین حرم بخصوص شهدای عملیات مرصاد گرامی باد.

با احترام الاحقر مقدادی

————————————————————————————————————————————————–

منبع:گروه تلگرامی«خاکریزی ها»

انتهای پیام

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.